شبیه ترین مردم به پیامبر(ص) حضرت علی اکبر(ع) است.
" یا حیدر کربلاء ، علی اکبر (علیه السلام) ادرکنی"
زمان حیات پیامبر اسلام حضرت محمد مصطفی
(صلی الله علیه و آله وسلم) ، در یکی از بیابان های دور دست، مردی اعرابی می زیست که مشرف به دین اسلام شده بود.سال ها آرزوی دیدار رخسار نو رانی پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) را داشت، ولی هیچگاه به این فیض نائل نمیشد.دوران و ایام روزگار همچنان سپری میشد و این مرد عرب بادیه نشین، تشنه دیدار یار بود.تا اینکه روزی خبر دار شد پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) ، به دیدار حق شتافتند و دنیا را خالی از وجود مبارک خود کردند.بسیار تأسف خورد که ای کاش حداقل برای یک بار هم که شده ، از این منبع پر فیض الهی ،بهره ای میبردم .روزگاران زیادی را با غم و حسرت دیدار روی چون ماه پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) می گذرانید، تا اینکه در شبی از شبهای حسرت، در عالم رؤیا به آرزوی دیرینه اش رسید و رخسار حبیب خدا حضرت محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله وسلم) ، را زیارت کرد.پس از مدتی به مکه و مدینه مشرف شدو در آنجا ، سراغ از مکان هائی که پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) در آنجا اقامه صلاة میکردند را میگرفت و برای کسب فیض به آنجا می رفت و جای قدوم مبارک حضرت را متبرکاً میبوسید.عده ای از بنی هاشم ،خدمت امام حسین (علیه السلام) رفتند و ارادت این مرد عرب را نسبت به نبی مکرم اسلام، بازگو کردند. آنحضرت فرمودند،او را به پیش من بیاورید.سپس آن مرد عرب همراه بنی هاشم به خدمت امام حسین(علیه السلام) مشرف شد.امام حسین(علیه السلام) فرمودند ای مرد عرب! اگر اکنون هم پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) را ببینی میشناسی؟ عرضه داشت، آری! یابن رسول الله کاملا میشناسم. حضرت فرمودند بگوئید میوه دلم علی اکبر بیاید. مرد عرب به محض دیدن رخ مه پاره این جوان، کاملا چهره نورانی پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) را که در خواب دیده بود، برایش تداعی شد.و گفت یابن رسول الله پدر و مادرم بفدایت.بخدا قسم که همین چهره بود لکن کمی مسن تر ! زانوانش سست شد و بر زمین افتاد.امام حسین(علیه السلام) فرمودند ای برادر عرب! چقدر این جوان را دوست داری؟عرضه داشت یا بن رسول الله ،اگر یک بیابان خار و خاشاک باشد من حاضرم با دستانم آنها را جمع کنم و به کنار بزنم که مبادا یک خار به پای این جوان که شبیه ترین فرد است به پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) خراش وارد کند.اینجا بود که ناگاه اشک از چشمان مبارک امام حسین(علیه السلام) جاری شد.مرد عرب عرضه داشت ای آقای من زبانم لال شود مگر حرف نا پسندی زدم؟ آنحضرت فرمودند نه تو محبت و ارادتت را رساندی ولی من برای آن موقعی میگریم که در دشت کربلا بدن همین جوان رعنا را ارباً ارباً میکنند.در حالی که
علی اکبر(علیه السلام) اشبه الناس است به پیامبر خُلقاً و خَلقاً و منطقاً.
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و چهارم شهریور ۱۳۸۴ ساعت 12:0 توسط کنیزان حضرت زهراء(س)